نیمه شب،
از نالة مرغی که در ژرفای ظلمت
بال و پر می زد
زجا جستم
نالة آن مرغ زخمی همچنان از دور می آمد
لحظه ای در بهت بنشستم
نالة آن مرغ زخمی همچنان از دور می آمد
*
ماه غمگین
ابر سنگین
خانه در غربت
نالة آن مرغ زخمی همچنان از دور می آمد
لحظه هایی شهر سرشار از صدای نالة مرغان زخمی شد
اوج این موسیقی غمناک، در افلاک می پیچید!
*
مانده بوده سخت در حیرت که آیا هیچ کاری می توانستم؟
*
آسمان، هستی، خدا، شب، برگ ها چیزی
نمی گفتند
آه در هر خانه این شهر،
مادران با گریه می خفتند،
دانستم!